dosti
امروز روزی است که دل ما آدماها بیی خود و بی جهت می شکند نمی دانم تاوان چه چیز را پس می دهیم نمی دانم چرا عاشقی گناه است و دردآور خدایا دوستم بدار و مرا رها مکن حتی لحظه ای خدایا بد کرده ام و بد شده ام و بد هستم چه کنم عرضه آدم شدن را ندارم شاید هم آدم شده ام و با خوردن سیب از بهشتت بیرون افتاده ام نمی دانم نمی دانم به خدائی خودت نمی دانم به بزرگی خودت مرا از این منجلاب نجات بده نجاتم بده می دانم که خیلی بد شده ام دیگر در این ماه هم که دست و پای شیطان در بند است فهمیدم که خودم عجب شیطانی شده ام شیطانی که دست شیطان را هم بسته است دلم شکسته بود اما نمی دانستم که دیگر با این دل به تاراج می روم و من همان کسی که دیروز در مقابل تو سجده می کرد امروز در مقابل شیطان سجده کرده است خدایا منو ببخش منو ببخش منوببخش من ناخواسته وارد شدم اما می خوام که تو منو نجاتم بدی.دیگر گناه برایم شده مثه آب خوردن مثه خنده های تلخم مثه همه چی الا گناه خدایا خدایا صدای من آلوده را می شنوی نکند دست و پای من هم در بند است؟/؟ آری هست در بند هوای نفسم دربند غرورم اما گتاه من فقط عشق بود به خاطر عشق تمام هستیم را از دست دادم نمی دانم که ارزشش را داشت نمی دانم باز هم به خدایی خودت نمی دانم نمی دانم نمی دانم دعایم کنید دعاکنید برای کسی که به حرمت درد سکوت کرد و گریست ...........................................
:قالبساز: :بهاربیست: |